نــگـــــــــارا

چرک نویس حاج نیماتون

نــگـــــــــارا

چرک نویس حاج نیماتون

نــگـــــــــارا

از همین تریبون اعلام میکنم، هیچ مخاطبی در کار نیست ...
پس نه به دل مهربونتون بگیرین نه منو تجسم ناجور کنین توو ذهنتون
نواقص نوشته هارو هم به بزرگی خودتون ببخشید ، ایشالله که واسه هممون " این نیز بگذرد " ...

عاشق همتونم

آخرین متون !
  • ۹۸/۰۱/۰۱
    /"
آخرین دیدگـــاه ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیگار» ثبت شده است

۳۱
مرداد

نخ پشت نخ

دود پشت دود

میخوام اتاق رو پر کنم از بوی سیگار تا دیگه بوی ادکلنتو نتونم تشخیص بدم لای تک تک خاطراتی که باهم توو این اتاق گذروندیم. میخوام یادم بره دستات رو ، عمق بی پایان گرداب مردمکت رو و خب ... نوت صداهات رو

یادش بخیر یه روزایی صباش انقدر باهات توو خیابونای این شهر بالا پایین می رفتم که دیگه شبارو نمی فهمیدم از خستگی چجوری میگذشتن ولی خب الان تازه طولانی بودن شب هام رو با جزء جزء وجودم حس می کنم.

اوایل خیلی برام سخت بود ...

وخــــــب الانشم سختــــــــــه!

درد تو خوب شدنی نیست. این از اون درداست که فقط خاک مرحمشه ، فقــط خاک!

میشه گفت حتی دیگه نمی ترسم؛ تنها ترسم رفتنت بود که تو همونم ازم گرفتی. مرسی ازت. یجورایی اصلا ارزش ترس بودن هم نداشت ... ینی تو ارزششو نداشتی

انگار قرار نیست این سیگاره تموم بشه!

نگام سقفو میپاد

گوشام سوختن سیگارو

فکرمم... بماند

پاکته چندمه؟ اصلا نمی دونم ...

  • نیما مقدم
۳۰
مرداد

دیگه عادتت شده هر شب چند جرعه از روح خستت رو به کف خیابونای سرد و بی روح این شهر می چشونی. انگار هوای بازدمت توی این سرما خاطراتت رو باهاش زنده می کنه ؛ مگه نه ؟!

یاد مالبرو می افتی، لایتش !! با یه فندک ، همدم بی کلک ، که سوخت تا بسوزونی ذره ذره از وجودتو. چه فایده ای داره وجود وجودت، وقتی اونی که باید کنارت وجود داشته باشه دیگه وجود نداره ؟!

دستت می ره توو کاپشنت تا پیدا کنی یارتو اما انگار یادت رفته که تو اصلا سیگاری نیستی!! متاسفم برات که فقط توی مشتی از تلقین هات خودتو محصور کردیو بالاجبار هم سلولی خودت کردیش! توی زندانی که اسمش دنیاته ...

البته خوشحالم شدی چون حالا به خاطراتت با اون هم شک کردی!! ولی چه خوشحالی کوتاهی چون همینکه دست دیگت توی جیب دیگه ی کاپشنت میره تا از گرمای فراموشی ، بیشتر لذت ببری فندکتو حس می کنی.

همه تلقین هات برگشتن ؟ اشکال نداره این داستان هرشبته!

 

چیز دیگه ای انتظار داشتی؟؟!!

 

  • نیما مقدم