نــگـــــــــارا

چرک نویس حاج نیماتون

نــگـــــــــارا

چرک نویس حاج نیماتون

نــگـــــــــارا

از همین تریبون اعلام میکنم، هیچ مخاطبی در کار نیست ...
پس نه به دل مهربونتون بگیرین نه منو تجسم ناجور کنین توو ذهنتون
نواقص نوشته هارو هم به بزرگی خودتون ببخشید ، ایشالله که واسه هممون " این نیز بگذرد " ...

عاشق همتونم

آخرین متون !
  • ۹۸/۰۱/۰۱
    /"
آخرین دیدگـــاه ها

ملودی درام اول

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۵ ب.ظ

یه پسر بچه ، شایدم دختر ... هر شب توو خیابونای شهرم قدم میزنه. زیر نور ماه با فریاد هایی از جنس سکوت! ولی خب انگار واسه اون اصلا مهم نیست.

یادمه یه بار به همکلاسیش میگفت هر شب یه فرشته میاد به خوابش و اونو میبره به سرزمین خودشون. جایی که آدما همه همدیگه رو دوست دارن نه بخاطره اینکه جنس مخالف همن ! نه چون میخوان پول همو بالا بکشن یا انتقام اشتباهات گذشته خودشونو بگیرن!

اونجا همه خوب همو می خوان، همه دنبال خیر هم هستن نه اینکه زیر پای همو خالی کنن!

دریغ که دیگه اون بچه نیست تا خودش واسمون توضیح بده!

من بعد باید تو بهشت زهرا ملاقاتش کنم ، شبای جمعه ...

  • نیما مقدم

نظرات  (۱)

  • آناهیتا ام
  • قشنگ بود. حاج محسن😊

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی